ده هزار سال پیش، مهم ترین رویداد در تاریخ بشر رخ داد: کشف کشاورزی. با این تغییری کامل در شیوه زندگی انسان ها ایجاد شد که تأثیرات آن در هر سطحی محسوس بود. به جای اینکه بخش کوچکی از روز خود را صرف جمع آوری غذاهایی کنیم که به راحتی در دسترس ما بود، چه ریشه، توت یا آجیل، اکنون بیشتر روز را کار میکردیم و به گونهای کار میکردیم که با ساختار استخوانی ما سازگاری نداشت. ما شروع به نشستن کردیم و در مورد اینکه چه محصولی و چه تعداد محصول باید بکاریم و کجا باید آنها را بکاریم بحث کردیم. ما احساس کنترل کردیم - اربابان طبیعت! اما پس از آن، البته، آفت یا آب و هوای نامناسب آمد، بنابراین ما باید به راههایی فکر میکردیم که بتوانیم آن را کنترل کنیم. برای اولین بار در تاریخ بشر، سفتی و احساس توقع خاصی در زندگی روزمره ما رخنه کرد. و علیرغم افزایش «امنیتی» که زندگی جدید ما به ما داد، ترس بیشتری را ایجاد کرد. به هر حال، اگر ما واقعاً موفق بودیم، انسان های دیگری می آمدند و سعی می کردند محصولات ما را بدزدند. بنابراین، از نظر روانی، و همچنین از نظر جسمی، این یک تغییر بزرگ و خسته کننده بود. از نظر اجتماعی، روزهای راحت ما برای استراحت - گفت و گو با دوستانمان، لذت بردن از اوقات فراغت اینجا و آنجا - به پایان رسیده بود. نه تنها زمان آزاد بسیار کمتری برای بازی و بودن با دیگران داشتیم، بلکه زمینه ای که در آن تعامل داشتیم نیز دچار تغییرات لرزه ای شد. آنهایی که "موفق" بودند، غذای زیادی تولید کردند، که باعث انفجار جمعیت شد و فشار بیشتری را برای ادامه تولید کالاها برای سیر کردن همه آن دهان گرسنه ایجاد کرد. ما رسماً روی تردمیل بارهای کاری بی وقفه و یک مسیر بی پایان رشد قدم گذاشته بودیم. شما فقط می توانید تصور کنید که اجداد ما قبل از تاریخ با خود می گویند: چند سال زحمت بکشید، آن وقت ما به اندازه کافی خواهیم داشت. اما رستگاری هرگز نیامد. فقط برای ایستادن نیاز داشتیم به رشد ادامه دهیم. با گذشت زمان، ما از گروههای موسیقی کوچک به قبایل بزرگتر - به روستاها، شهرها و در نهایت، شهرهای تمام عیار- پیشرفت کردیم. سپس، البته، این تودههای بزرگتر از مردم به سازماندهی نیاز داشتند، تا در کار مؤثر و پویایی اجتماعی هماهنگ شوند. بنابراین بوروکراسیها، سلسله مراتب و مالیاتگیران مخوف وارد شدند تا ردههای روزافزون سازمانهای اجتماعی را تأمین مالی کنند. از زمان انقلاب صنعتی، ما بیشتر و بیشتر از طبیعت دور شدهایم و به طور فزایندهای بیشتر در دنیای شهری و (از زمان پیدایش اینترنت) دنیای دیجیتال زندگی میکنیم. در این میان، واکنش فطری مبارزه یا گریز انسان ها ثابت مانده است. حتی اکنون، 10000 سال بعد، مانند همیشه در همه ما فعال می شود. به محض اینکه ماشه کشیده می شود، تمام فرآیندهایی که قبلا ذکر کردم به طور خودکار وارد عمل می شوند. مشکلی که در این دنیای پرچالش ما با آن روبرو هستیم این است که نمی توانیم این رفلکس را خاموش کنیم. از نظر ظاهری، ما «متمدنتر» شدهایم، اما از نظر بیولوژیکی، پویایی بقا بسیار بیشتر از آن چیزی که مفید یا ضروری باشد، در حال تغییر است. و اکنون، در قرن بیست و یکم، وضعیت به شدت حاد شده است. فناوری در تمام جنبه های زندگی ما نفوذ کرده است. ما در ارتباط دائمی هستیم؛ روزهای ما از طریق نور مصنوعی به حدی می رسد که تاریکی واقعی در شهرهای ما نادر است. تحریک 24 ساعته در هر نوع حسی به سراغ ما می آید. در بیست یا سی سال گذشته، از زمان تولد اینترنت و در دسترس بودن و استفاده گسترده از تلفن های همراه، تغییرات زیادی را تجربه کرده ایم. ما اکنون در یک روز بیشتر از صد سال پیش در یک ماه تحریکات را تجربه می کنیم. جهان آنقدر سرعت گرفته است که پاسخ بدن ما به جنگ یا فرار دیگر برای هدف مناسب نیست. تکامل قادر به ادامه دادن نبوده است، و سیستم هشدار مغز ما - آمیگدال - به انواع محرکهای روزمره به گونهای پاسخ میدهد که گویی سناریوهایی بالقوه تهدید کننده زندگی هستند. به عبارت دیگر، محرکهای بالقوه واکنش جنگ یا فرار ما همیشه در اطراف ما هستند.
گلی شدم...برچسب : نویسنده : کانون بازدید : 102